نشونی

مردم زیادند و پر توقع؛ و خدا یکی است و سریع الرضا، پس تو او را راضی کن، دیگران چیزی نیستند.

نشونی

مردم زیادند و پر توقع؛ و خدا یکی است و سریع الرضا، پس تو او را راضی کن، دیگران چیزی نیستند.

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آیت الله بهجت» ثبت شده است

تسخیر نفس



یک صبح جمعه ای جناب آیت الله لنگرودی، که در مسجد سلماسی نماز می خواندند، خدمت آیت الله بهجت عرض کردند: آقا تسخیر جن چه حکمی دارد؟

ایشان مقداری سکوت کردند و بعد فرمودندتسخیر نفس لازم است.

خیلی زیبا و کامل، هم وارد آن قضیه نشدند که اصلا دأبشان نبود و هم این سید بزرگوار را از جواب محروم نکردند.

 

منبع: کتاب العبد


اندیشه اى که بهتر از عبادت یک سال است



آقای قدس می گوید :

روزی آیت العظمی بهجت می فرمود : یکی از علمای بزرگ نجف اشرف هنگام سحر و وقت نماز شب پسر نوجوانش را که در اطاق آقا خوابیده بود صدا زد و گفت: « برخیز و چند رکعت نماز شب بخوان ». پسر پاسخ: « چشم ».

آقا مشغول نماز شد و چند رکعت نماز خواند. ولی آقازاده برنخاست. مجدداً آقا او را صدا زد که: « پسرم، پاشو چند رکعت نماز بخوان ». باز پسر گفت: « چشم ».


آقا مشغول نماز شد ولی دید فرزندش از خواب بر نمی خیزد، برای بار سوم او را صدا زد. پسر گفت: « حاج آقا، من دارم فکر می کنم، همان فکری که درباره ی آن امام صادق علیه السـّـلام می فرمایند:

فِکرَةُ ساعَةٍ خَیرٌ مِن عِبادَةِ اَلفِ سَنَةٍ. 

یک ساعت اندیشیدن از هزار سال عبادت بهتر است. »

آیت العظمی بهجت فرمودند: آقا پرخاش کرد و فرمود: « ... و خود آیت الله بهجت کلمه را بر زبان جاری نکرد، ولی ما همه فهمیدیم که آن بزرگ مرد فرموده بودند: پدر سوخته؛ آن فکری از عبادت یک یا شصت سال بهتر است که انسان را به خواندن نماز شب وادارد، نه این که انسان وقت نماز شب دراز بکشد و به این بهانه از خواندن آن شانه خالی کند. »


منبع: کتاب العبد



این گونه باید مطیع والدین بود ...



 آیت الله قوچانی نقل می کنند: «همان موقع که آقای بهجت در نجف مشغول تحصیل و تهذیب نفس هستند، عده ای که مطالب عرفانی را قبول نداشتند نامه ای برای پدر آقای بهجت می فرستند و در مورد ایشان بدگویی می کنند و می گویند ممکن است فرزندت از درس و بحث، خارج شود. پدر بزرگوار ایشان نامه ای برای آقای بهجت می نویسد که من راضی نیستم جز واجبات عمل دیگری را انجام دهی، حتی راضی نیستم نماز شب بخوانی.»

 آقای بهجت می فرماید: «وقتی نامه ی پدرم به دستم رسید، خدمت آقای قاضی (ره) رسیدم و نامه را به ایشان نشان دادم، ایشان فرمودند: شما مقلد چه کسی هستید؟ گفتم: من مقلّد آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانی (ره) هستم. ایشان فرمودند: باید بروی از مرجع تقلیدتان بپرسید. من نزد آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی (ره) رفتم و از ایشان کسب تکلیف کردم، ایشان فرمودند: باید حرف پدرت را اطاعت کنی.»

 از آن موقع به بعد آقای بهجت چیزی نمی گویند و در سکوت مطلق فرو می روند و حتی برای خرید، از خادم مدرسه تقاضا می کنند تا این کار را برای ایشان انجام دهد؛ چرا که سخن گفتن از واجبات نیست و کار مباحی می باشد. ایشان گاهی اوقات اجناس مورد نیاز خود را روی کاغذ می نوشتند و به مغازه دار می دادند. ایشان خیلی کم در کوچه و خیابان رفت و آمد می کردند و تمام این کارها به خاطر این بود که می خواستند از یک دستور پدرشان اطاعت کنند. اما خداوند راه را کوتاه می کند چون برای خدا حرف پدر را اطاعت می کند.

 دیگر بزرگان نیز نقل می کنند که: «آقای بهجت، بهجت نشد مگر این که عبا را سر می کشیدند و به درس می رفتند و بر می گشتند تا مبادا با کسی برخورد کنند و حرف بزنند؛ چون دستور پدرش این بود.»


منبع: کتاب پرده نشین


ترک گناه


یکـی از عـزیـزان اهـل علم محضـر حضرت آیت الله بهـجت می رسد و عرض می کند: « آقـا! آیا می شود خودمان به دستوراتی که از بزرگـان رسیده و در کتـاب ها نوشته اند عمل کنیم، مثل کتاب « حسـن دل » که راجع به دستورات و سیر و سلوک مرحوم آیت الله بیـد آبادی است. »

آیا واقعاً می شود کتـاب هایی را که حـاوی دستورالعمل های بـزرگان است بخوانیـم و استفـاده کـنیم؟

آقـا جواب دادند: « مرحوم بیـد آبـادی و بزرگان دیگر برای اسلام بسیار زحمت کشیده اند؛ ولی هـر کدام از راه خاصـی افـراد را به سوی خـدا می بردند، ولی من راهـم این است که دستورالعمل فـقط در یک چیز جمع شده و در یک کلمه ی خیلی کوچک، و آن ترک گنـاه است، تمام دستورات بعداً خودشان می آیند. »


                منبع: کتاب پرده نشین