یک صبح جمعه ای جناب آیت الله لنگرودی، که در مسجد سلماسی نماز می خواندند، خدمت آیت الله بهجت عرض کردند: آقا تسخیر جن چه حکمی دارد؟
ایشان مقداری سکوت کردند و بعد فرمودند: تسخیر نفس لازم است.
خیلی زیبا و کامل، هم وارد آن قضیه نشدند که اصلا دأبشان نبود و هم این سید بزرگوار را از جواب محروم نکردند.
منبع: کتاب العبد
گاهی فکر می کنی برای رسیدن به آن مقاصد اعلا باید به فکر اعمال آن چنانی بود، در صورتی که وقتی در سیره ی بزرگان دقیق می شوی، می بینی آن ها با رعایت همین کارهای کوچک به آن مقاصد بزرگ رسیده اند.
»فردی بودکه خودش نور داشت و مثلاً جایی که می خواست برود آدرس نمی گرفت و با نوری که داشت آن را پیدا می کرد. یک بار خدمت آقای انصاری رسید و خیلی گریه کرد، می گفت: من چه کار کنم مثل شما آدم شوم؟ ایشان فرمودند: برو جلوی زبانت را بگیر. »
و یک حکایت دیگر:
« یک بار شخصی به نام عاشق زین العابدین خدمت آقای انصاری رسید و دستور خواست، آقا فرمودند برو روزه بگیر. آدم خیلی ساده ای هم بود. گفت: نمی توانم، آخر گرسنه ام می شود. یعنی ، سلوکش در همین نخوردن بود، چون خیلی به خوراک حریص بود و برای همین نتوانست دستور العمل آقا را انجام بدهد.«
آری برای ما هم چه بسا همین امور پیش پا افتاده و ساده است که غل و زنجیر وجودمان شده و دست و پایمان را بند زمین کرده و الا راه آسمان برای پیمودن است.
منبع : کتاب سوخته